Blue Flower

واژه عموم یا عمومی معادل واژه public یا publique، که در زبان فارسی به معنای همه، همگی، فراگیر کردن و عام بودن است (معین، ۱۳۸۷)، در زبان انگلیسی یا فرانسه از ریشه لاتین pobulus یا popilicus گرفته شده و به معنای جمعیت یا انبوه جمعیت است. در علوم سیاسی، جان دیویی (۳:۱۹۷۲) این واژه را معادل گروهی از مردم میبیندارد که در مقابل مسئلهای واحد قرار میگیرند، آن را تشخیص می دهند و برای حل آن سازماندهی می شوند. شافریتز (۱۳۹۰: ۴۲) نیز عموم مردم را به شکل عام یا تمامی شهروندان یک قلمرو سیاسی مانند شهر یا کشور میداند.

ترکیب این دو واژه اصطلاح سیاست عمومی را میسازد و منظور از آن، سیاست تنایی است که از سوی دولت یا نهادهای عمومی وضع می شود و تمام یا جمعیت زیادی را در معرض خود قرار می دهد. نقطه مقابل سیاست های عمومی، سیاست های غیر عمومی یا سیاستهای خصوصی است که ممکن است گروه کوچکی از افراد، یک مؤسسه، بنگاه، شرکت یا نهادی آن را وضع و در مورد افراد خود اجرا کنند.

برخی تفاوت های بخش عمومی و خصوصی

بخش عمومی در این بخش کارها معمولا پیچیدهتر است، شمار مسائل پیش رو افزون تر است و با افراد بسیار زیادی سروکار داریم. به همین دلیل موفقیتها و ناکامیها در این بخش تأثیرات گسترده تر، عمیق تر و طولانی تری را بر جا می گذارد.

در این بخش دامنه کارها محدودتر است، با افراد کمتری سروکار داریم، میزان تحرک بیشتر است، تأثیرات و پیامدها کم عمق، کوتاه و غیر گسترده و تغییرات ساده تر است.

از مجموع مطالب بیان شده تصویری کلی از سیاستگذاری عمومی در ذهن نقش می بندد، اما کاربردی شدن این تصویر، یافتن قابلیت ارجاع پذیری و امکان انتقال

دقیق آن به دیگران نیازمند قرار گرفتن آن در چارچوب تعریف است. از این رهگذر، نویسندگان و محققان تعاریفی کوتاه و بلند و ساده و پیچیده از سیاستگذاری عمومی بیان کرده اند: توماس دای (۱۹۹۲: ۲-۴) سیاستگذاری را چنین تعریف می کند: «آنچه را دولت ها انجام میدهند، چرا انجام می دهند و آنچه انجام می دهند، چه خاصیتی دارد». نقطه اصلی تأکید این تعریف دولت و چیستی و چرایی فعالیتهای آن است. هارولد لاسول (۴:۱۹۵۹) آن را برنامه مدونی از اهداف، ارزش ها و کنش ها می خواند. جیمز اندرسون (۱۹۹۰: ۲۴) از مجموعه ای هدفمند از عمل مسخن می گرید که یک بازیگر یا مجموعه ای از بازیگران در ارتباط با یک مسئله یا موضوع مورد نظر آن را دنبال می کنند. ناتلی و ویب (۱۴:۲۰۰۰) سیاستگذاری را فرایندی میدانند که دولتها به وسیله آن دیدگاه سیاسی خویش را به برنامه ها و کنشهایی ترجمه می کنند تا نتایج آنها را توزیع نمایند. این تعریف، یکی از بهترین تعاریف سیاستگذاری عمومی است، به گونه ای که برخی از نویسندگان مانند برایان استوت و همکاران (۲۴:۲۰۰۸) اگرچه از متخصصان حوزه جرم شناسی هستند، اما آن را تعریف اصلی در این زمینه میدانند. نویسندگانی نیز وجود دارند که سیاستگذاری را عرصه ای پر مخاطره و دارای فراز و نشیب فراوان می بینند که از آن جمله می توان به دونالد شون (۱۹۸۷) اشاره کرد. او در نوشته هایش، پیش از آنکه به سوی تعریف سیاستگذاری برود، به بیان برخی ویژگیهای آن میپردازد. شون از اصطلاحی به نام باتلاق سیاستگذاری سخن می گوید و سیاستگذاری را دنیایی مشحون از پیچیدگی، نااطمینانی و جهل می پندارد. شافریتز (۱۳۹۰) از دیگر نویسندگان خوش قلمی است که نوشته هایش به علت مثال های فراوان و ملموس به مطالبی خواندنی و تحلیل پذیر تبدیل می شود. او سیاستگذاری را عمل یا عمل نکردن یک دولت میداند. به باور او، جنگ کردن یا نکردن مهمترین تصمیم سیاستگذاری است که یک دولت می تواند اتخاذ کند. از میان نویسندگان فرانسوی، پییر مولر (۱۱:۱۳۷۹) تعریفی مختصر، اما بسیار گویا از سیاستگذاری را در قالب چنل واژه ساده بیان می کند: علم دولت ۵در عمل. سرانجام، الوانی از نویسندگان ایرانی سیاستگذاری عمومی را یک سلسله اقدامات هدف دار میداند که به وسیله یک فرد یا گروهی از افراد که قدرت و مشروعیت سیاستگذاری دارند، برای مقابله با یک مشکل عمومی شکل میگیرد.